حسینیه آینه ها

حسینیه آینه ها

۱۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ام ابیها» ثبت شده است

صبح که شد فلانی و فلانی آمدند در خانه ی خانم؛ با کلّی و نصفی جمعیت. آمده بودند تا بر جنازه ی خانم نماز بخوانند.

یکی از آن ها به دیگری گفت: «بفرما. نگفتم این ها جسد فاطمه را قایم می کنند؟» ابن عباس گفت: «خانم خودش وصیت کرده بود که شما دو نفر بر جنازه ی او نماز نخوانید.» آن که خشن تر بود گفت: «شما بنی هاشم کینه ای هستید. حالا که این جوری شد قسم می خورم که قبر او را پیدا می کنیم و جنازه اش را درمی آوریم و بر بدن او نماز می  خوانیم.»

امیرالمؤمنین فرمود: «ای پسر صهّاک! والله اگر این کار را بکنی قسمی را که خورده ای علیه خودت به کار می گیرم و شمشیرم را از غلاف درمی آورم، و اگر شمشیرم را بیرون بکشم تا تو را نکشم آن را غلاف نمی کنم. مگر تو همان نیستی که پیامبر مرا برای کشتنش فرستاد؟ من با شمشیر حمایل کرده برای کشتن تو آمده بودم که آیه نازل شد که «فلا تعجل علیهم انما نعدّ لهم عدّا.»

طرف حرف زدن یادش رفت، و رفت.


#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۱۸

واگویه کن ای داغ!

واگویه کن ای در، دستان یغماگران شب پرست را!

 

واگویه کن ای دیوار، خشت خشت دلتنگی هایت را و خون ناگزیر پهلویی را که بر صورتت چکید!

واگویه کن ای محراب، خلوت نیمه شبانت را که با زمزمه خاتون بهشت، که رنگ حضور ملائکه می گرفتی!

 

واگویه کن ای کوچه همیشه غریب بنی هاشم، قدم قدم عطر گام های بانو را آن گاه که از هجوم سیلی، بر زمین خیمه زد!

واگویه کن ای بیت الاحزان دلتنگی های خاتون، ناله های گل محمدی را، آن گاه که سر بر شانه هایت می گذاشت و پا به پای حزن تو اشک می ریخت!

 

واگویه کن ای یثرب، شمشیرهای آخته ای را که به غارت خانه وحی آمده بودند!

واگویه کن ای عبا، آن گاه که بر شانه های پنج تن، چتر مهربانی می گستردی و ملائکه عرش بر این همایش غبطه می خوردند!

 

چگونه علی علیه السلام سر بر دیوارهای شهر نگذارد و اشک هایش بر چهره اش چنگ نیندازد؟!

«لا خیر بعدک فی الحیاة و انّما

ابکی مخافة ان تطول حیاتی»

شانه ای را در فراق تو یارای استوار ایستادن نیست.

چشمی را توان رود رود جاری نشدن نیست.

داغت، کوه ها را آب می کند و درد مظلومیتت، سروها را در خود می شکند.

 

برخیز مولا، اینک تویی و یک غریبستان تنهایی!

سر بر تمام چاه های دنیا فرو ببر و بگو ناگفته هایی را که فقط خودت می دانی و چاه ها!

برخیز که عمق دلخستگی هایت، از دریچه نگاهت جاری است!

تنهایی از این بیش، که دیده ست که دریا /  در چاه بریزد غم تنها شدنش را

یا غربت از این بیش که دیده ست که خورشید /  بر دوش کشد نیمه خاموش تنش را

 

#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۳۱

چقدر مظلوم بودی و علی از تو هم، مظلوم تر و آن گاه که پدر، در بسترِ ارتحال افتاد، قلبت شکست .

هیچ وقت، تو را چنین غمگین ندیده بودم . پدر که گریه هایت را دید، در آغوشت کشید؛ هر چند خود نیز می گریست! راستی! نگفتی پدر، برایت چه گفت؟

چه زود او را فراموش کردند و حرف هایش را! چه زود، تو را خشمگین کردند و خدا را .

آمده بودند تا علی را بِبَرند. یادت می آید؟ هر چند، به یاد آوردنش نیز قلبم را می آزارد. هر چند، هیچ کس نمی خواهد تو را به یاد بیاوَرَد، اما من شهادت می دهم خونِ تو را و کودک نیامده ات را و «فضه» نیز با من همزبانی خواهد کرد آغوشِ گرم و خونینت را.

تمامِ مظلومیت، در چشم های علی علیه السلام جمع شده بود و ریسمان، فریاد را در گلویش می شکست .

دیگر وقتِ نشستن نبود. انگار پیامبر بود که برخاست و از پسِ پرده ـ در مسجد مدینه ـ سخن گفت؛ برآشفت و تو ـ دیگر ـ هیچ نگفتی؛ هر چند کودکانت را در برابر دیدگان اشکبارِ علی علیه السلام در آغوش گرفتی؛

هر چند علی علیه السلام ۳۰ سال، تنها شد؛

هر چند .....

 

#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۲۸

لبه ی قبر ایستاده بود و به قبر نگاه می کرد. دستش را از خاک تکاند و برگشت به طرف قبر پیامبر و با گریه گفت: «... اکنون امانت تو را آوردم و تو هم امانت خود را از من تحویل گرفتی و زهرا از اندوه خلاص شد... شب ها دیگر خواب به چشمم نخواهد رفت... اگر نبود وظایفی که برعهده دارم، همین جا کنار قبرت می ماندم و در کنار آن اعتکاف می کردم....»


#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۲۷

تنها بهانه غریبانه هایم، یا زهراست.

یا زهرا وِرد معجزه سازی است که دوای تمام دردهاست، کلید تمام درهای بسته است و مشکل گشای تمام رنج ها!

یا زهرا علیهاالسلام یعنی: ای آسمان! تو را گواه می گیرم که من به ولایت عشق می ورزم و از غاصبان حق ولایت بیزارم!

یا زهرا علیهاالسلام یعنی: ای زمین! تو را گواه می گیرم که به حجت خداوند در زمین ایمان دارم و در سایه عنایتش و در آرزوی سپیده موعود، غرق در ندبه صبحگاهان جمعه می شوم!

یا زهرا علیهاالسلام یعنی: ای بقیع! تو را گواه می گیرم که دلم سرشار از محبت فاطمه علیهاالسلام است؛ محبتی که از علی علیه السلام تا مهدی(عج)، از مدینه تا کربلا، از کربلا تا جمکران و از ازل تا ابد، در دلم ریشه کرده و هیچ گاه از آن بیرون نخواهد رفت!

یا زهرا علیهاالسلام یعنی...

یا زهرا، ای آیینه دردمندی، ای مظلومه آل یس، ای اُمّ اَبیها، ای شرافت زن در قاموس هستی، ای عصمت محض، ای مفهوم زلالی و ای کوثر بی بدیل نجابت!

بگو!

بگو چه کرد با تو، این عالَم خاک؟

 

#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۲۵

آه، زهرا!

من به خانه برمی گردم

شاید که تو برای بردن بوی پیراهنت برگشته باشی!

حالا همه همسایه ها می دانند

که من پیش از غروب

چراغ های خانه را روشن خواهم کرد؛

برای جست وجوی عطر گفت وگو با تو

هنوز هم یک حس غریب می گوید

که صدای گریه من

در خلوت نگاه تو طنین خواهد انداخت.

حالا بیا و به بهانه ای

شب تنهایی مرا

تا انتهای خودت

چراغانی کن!

زهرا! میان ما مگر چند کوچه پرپر شده می گذرد

که از این خانه تا آن کرانه که تویی

هیچ دری به سوی خواب غروب باز نمی شود؟

نمی دانم از کجا مرا رسمی از تحمل اوقات گریه آموخته اند؟

تو بگو، ماه منیرم!

تا کی

پا به پای بی قراری

نام تو را در کوچه های بی خاطره

فریاد زنم؟

آه! من به خانه برمی گردم

شاید رد پای نگاه تو بر درگاه آن مانده باشد!


#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۲۳

امروز حسینیه آینه ها، کمی از مجازی بودن در آمد. بفرمایید شله زرد امروز که در کوچه مون توزیع کردیم.

 

#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #نذری #شله_زرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۲۲

... یکبار دیگر آسمان گرفت و خنجر تبار قابیل، خورشیدی دیگر را که در ابتدای طلوع خود بود، بر سجاده ی خون از پای انداخت.

رسول صلی الله علیه و آله از تنهایی درآمد،

و علی علیه السلام، غربت خود را به سوگ نشست

و حرامیان سرمست، که علی علیه السلام تنها شد،

چون بی همتا شد.


#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۹

تسلیت

«خداحافظ علی جان! خدایا به سوی تو و در جوار کوی تو..»

مرد خیبر، مرد احزاب، تا شنید، از پای افتاد.

آبی بیاورید...

در کنارش می گفت:

«ای کوثر خدا، ای دختر رسول، ای انس مهربان، این دل رمیده ی ما را دیگر چه کسی انیس و مونس باشد؟»

آبی بیاورید...


#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۵

پا به خانه که می گذارم، عطر نجیب تو دلم را به درد می آورد.

در گوشه گوشه خانه تو را می بینم، با همان تبسم آسمانی ات؛ اما تو نیستی فاطمه ام!

دلم در خانه می گیرد. دیگر خانه همان خانه همیشگی نیست که خشت خشت دیوارهایش را نه از گل، که از دل ساختیم.

دیگر خانه، پناهگاه خستگی ها و غم هایم نیست که به چهار دیواری اش پناه می آوردم تا تو با آرامش کلامت، تسلی خاطرم شوی.

هر چه شمع روشن می کنم و هر چه چراغ، باز هم نور نگاه تو را کم دارد.

صدای گریه زینب هم که لحظه ای بند نمی آید!

صدای مرثیه زینب، خاطرات خوب با تو بودن را برایم تداعی می کند.

محراب خالی ات، آتش به جانم می زند بانو!

 

#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۲۴

حسن، حسین، عمار، مقداد، ابوذر، سلمان و چند تا دیگر از خواص بنی هاشم جمع شدند.

بی سر و صدا با علی ایستادند بر جنازه ی فاطمه نماز خواندند همان جماعت انگشت شمار، دختر رسول خدا را شبانه دفن کردند.


#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۲۱

علی به بچه ها گفت: «مواظب باشید صدای گریه تان بلند نشود.»

خودش اما بیش تر از همه بی تابی می کرد. اسماء آب ریخت، او فاطمه اش را غسل داد.

ـ ام کلثوم! زینب! سکینه! فضه! حسن! حسین! بیایید با مادرتان خداحافظی کنید که دیدار بعدی توی بهشت است.

بچه ها سرشان را گذاشتند روی سینه ی مادر شروع کردند به گریه. در همین لحظه دست های فاطمه از کفن بیرون آمد و ناله ی پر مهرش شنیده شد؛ حسن و حسین را در بغل گرفت.

از آسمان ندا آمد: «یا علی! بچه ها را از مادرشان جدا کن. ملائکه ی آسمان ها به گریه درآمدند....».


#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۱۸

همه که رفتند و خوابیدند، علی بدن آن بانو را غسل داد و کفن کرد. تا می خواست آخرین تکه ی کفن را هم بر او بپیچد دلش به حال بچه ها سوخت و فرمود: «بیایید با مادرتان خداحافظی کنید.» او حتی فضه را هم جزو بچه های فاطمه به حساب آورد. به او هم گفت که بیاید و وداع کند. حسن و حسین که به ناله افتادند بند کفن باز شد و دست های خانم از کفن بیرون آمد. حسن و حسین را محکم بغل کرد و به سینه چسبانید. صدایی از آسمان رسید که «یا اباالحسن! پسرانت را از روی سینه ی مادرشان بلند کن. گریه ی فرشته ها درآمده.» کفن را بست و شروع کرد به شعر تر خواندن:

فراقک اعظم الاشیاء عندی ....


#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۱۶

حسنین به سراغ پدرشان رفتند. علی با شنیدن خبر شهادت فاطمه بی هوش شد. رفتند آب آوردند و به صورت مبارکش پاشیدند. بعد به خانه آمد؛ چه آمدنی! همه ریختند توی خانه ی علی؛ مثل همان ریختن اول قضیّه، منتها این بار آمده بودند که مطمئن شوند که حتماً مرده باشد. یواش یواش مردم را هدایت کردند بیرون و زبان ابوذر این جا مثل خیلی جاهای دیگر به کار آمد: «برگردید. بیرون آورشدن دختر پیغمبر امشب به تأخیر افتاد.»


#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۱۴

به امّ السّلمه گفت: «آبی برایم بیاور تا غسل کنم.» امّ السّلمه آب گرم آورد و خانم غسل کرد. شاید امّ السّلمه یاد روزی افتاده باشد که فاطمه را آماده ی عروسی می کرد. خلاصه غسل خلاصه ای کرد و لباس تمیزی پوشید؛ شاید سفید و بدون گل. و شاید پس از پوشیدن گل انداخته باشد. بعد به امّ السّلمه گفت که رخت خوابش را وسط اتاق بیندازد. بعد رفت توی بستر و به طرف راست و رو به قبله خوابید. دست راستش را هم زیر صورتش گذاشت؛ طوری خوابید که حتی خواب هم خبردار نشد؛ بی سر و صدا و آرام. یکی باید علی را خبر کند.


#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۱۲