یا شب گریه کن یا روز
پیرمردهای مدینه جمع شدند و به علی گفتند که «ببین آقا جان! ما نه شب داریم نه روز. قربانت؛ به خانمت بگو یا شب گریه کند یا روز. والاّ بلا ما هم پدرمان می میرد. یک روز، دو روز، یک هفته، گریه هم حدّی دارد. حالا ما مردها به جهنّم. زن هایمان هم هر روز به گریه ی او گریه می کنند. زن های ما از یک ماه پیش کلّی لاغر شده اند. هیچ مردی از لاغرشدن زنش راضی نیست. بالاخره باید دلمان به چیزی خوش باشد یا نه؟ ما از عقب و جلو به خاک سیاه نشسته ایم. تازه، کار خانه را هم کنار گذاشته اند. خُب مرد است و آرامش خانه. از سر کار که می آییم همه جا ریخت و پاش است.»
آقا هم پیغام پیرمردهای خجالتی را به خانم رسانیده بود و خانم فرموده بود: «سوگند به خدا نه شب آرام خواهم شد نه روز، تا این که به پدرم ملحق شوم.» علی بیرون مدینه برایش خانه ای ساخت. صبح می رفت آن جا گریه می کرد و غروب می آمد. حسن و حسین را هم می برد. غروب که می شد علی خودش می رفت دنبالشان. اسم آن جا شد بیت الاحزان.
#شهادت #حضرت_زهرا #حضرت_فاطمه #شهید #ولایت #وصایت #تسلیت باد. #ایام #فاطمیه بر پیروان #راه_زهرا، #شیعیان #فاطمة_الزهرا #فاطمه #زهرا تسلیت باد. #حسینیه #حسینیه_آینه #فاطمیه93 #ام_ابیها #صدیقه_کبری #صدیقه #اهل_بیت #پنج_تن